امشب که آسمان دو چشم تو تر شده ست
دنیا به پیش چشم دلم تنگ تر شده ست
لب بسته ای و اشک تو تایید می کند
این حرف تلخ را که زمان سفر شده ست
دائم صدای شیشه ی دل می رسد به گوش
آنجا که دل شکستن یاران هنر شده ست
مانند سکه ای که رها می شود ز دست
عمرم طلسم جادوی اما اگر شده ست
می بیند آسمان و فقط بغض می کند
مرغی که دلشکسته و بی بال و پر شده ست
هر شب دوباره داغ دلم تازه می شود
با بوی بالشی که شب قبل تر شده ست
ای کاش مرده بودم و عاشق نمی شدم
اما چه حیف آتش دل شعله ور شده ست
احسان اکابری
نظرات شما عزیزان: